بهترین جملات کتاب جنایات و مکافات

“جنایات و مکافات” نوشته فيودور داستایوفسکی، اثری است که با بررسی پیچیدگی‌های روانی و اخلاقی شخصیت‌ها، در اعماق ذهن انسان نفوذ می‌کند و سؤالات مهمی را دربارهٔ اخلاق، عدالت، و معنای زندگی مطرح می‌کند. این رمان، داستایوفسکی را به عنوان یکی از برجسته‌ترین نویسندگان روسیه و ادبیات جهان معرفی کرده است.

در “جنایات و مکافات”، شخصیت اصلی به نام “راسکولنیکوف” با تضادها و دوگانگی‌های روانی خود، به یک سفر پیچیده در جستجوی معنای وجود می‌پردازد. جملات تاثیرگذار این اثر، نه تنها بر جذابیت داستان بلکه بر عمق و توانایی داستایوفسکی در بیان درونمایه‌های انسانی اشاره دارند.

از تعارضات داخلی شخصیت “راسکولنیکوف” گرفته تا نقدهای تلخ به جوامع آنارشیستی و سیستم قضایی، این جملات ارزشمند، خواننده را به تفکر و تأمل در دل تعقیب مسائل مهم فلسفی و اجتماعی می‌کشانند. در ادامه با یزد بوک همراه باشید تا بهترین جملات کتاب جنایات و مکافات را بخوانید.

بریده های از کتاب جنایات و مکافات:

-هر کس باید بتواند به جایی پناه آورد. چون مواردی پیش می آید که حتما لازم است انسان بتواند به یک جا. به هر کجا که باشد. برود

-آقا جان. آخر واجب است که هر انسانی لااقل کسی را داشته باشد که برای او دلسوزی کند!!!

-هر چه بیشتر می نوشم بیشتر احساس می کنم. به همین جهت هم می نوشم. زیرا در این نوشیدن درد و عذاب می جویم. می نوشم چون می خواهم عذاب بکشم!

-برای شناسایی هر کس باید با او برخورد تدریجی و با احتیاط داشت تا دچار اشتباه و لغزش نشد که رفع آن بعدا کاری است دشوار.

– فقر که گناه نیست رفیق. ول کن. واضح است که ترقه تحمل فشار را ندارد. شما لابد به دلیلی از ایشان آزرده خاطر شدید. و جلو خودتان را نتوانستید بگیرید.

– هوشمندی و حسادت دو چیز متضادند. از طرفی اگر کسی بخواهد بی‌طرفانه در مورد فردی دیگر قضاوت کند، باید افکار و عقایدی را که در گذشته داشته کنار بگذارد و عادتی هم که آدم از همنشینی با کسی که شریک زندگی‌اش است به دست آورده، ترک کند.

-قدرت به کسی داده می‌شود که جرئت کند خم شود و آن را بردارد.

-بی هدف سرگردان شد. خورشید داشت غروب می کرد. نوعی مالیخولیا خاص او را تحت تأثیر قرار داد اخیرا. هیچ چیز سوزاننده خاصی در آن وجود نداشت.

اما چیزی ثابت و ابدی از او سرچشمه می گرفت، سال های ناامید این مالیخولیا سرد و کشنده پیش بینی می شد، نوعی ابدیت در «عرشین فضا» پیش بینی می شد. AT ساعت عصراین احساس معمولاً او را شدیدتر عذاب می داد.

در اینجا با نوعی ناتوانی احمقانه، صرفاً جسمی، بسته به نوع غروب آفتاب، و از انجام کارهای احمقانه خودداری کنید. نه تنها به سونیا، بلکه به دنیا خواهید رفت! با نفرت زمزمه کرد.

-اگر به طور منطقی فردی را متقاعد کنید که در اصل چیزی برای گریه کردن ندارد، گریه او را متوقف می کند. روشن است. و اعتقاد شما به اینکه متوقف نمی شود؟
راسکولنیکف پاسخ داد: «آن وقت زندگی کردن خیلی آسان است.

-هر کس جرات زیادی داشته باشد حق با آنهاست. هر که بیشتر به او تف کند قانونگذار است و هر که بیشتر از دیگران جرات کند حق همه است! همیشه همینطور بوده و خواهد بود!

-این یک اصل است… می‌خواهم بدانم مردم بیشتر از چه می‌ترسند؟ تصور می‌کنم بیشتر از چیزهایی می‌ترسند که آن‌ها را از مسیر عادتشان خارج می‌کند.

-هیچ چیز در دنیا دشوارتر از صمیمیت و صراحت واقعی نیست و هیچ‌چیز هم آسان‌تر از تملق بی‌جا وجود ندارد. اگر در صراحت و صمیمیت فقط جزء صدمینِ آن نادرست باشد، فوراً ناموزونی مخصوصی به‌گوش می‌خورد و غوغایی به‌پا می‌شود.

اما اگر در تملق تمام اجزایش نادرست باشد، باز هم مطبوع است و نسبتاً با لذت شنیده می‌شود. هرچند که لذتی خشن ایجاد کند، اما به هر حال با لذت شنیده می‌شود. و هر قدر که تملق نتراشیده و نخراشیده باشد، حتماً لااقل نیمی از آن درست به نظر می‌آید.

این در مورد تمام اشخاص، از هر طبقه و در هر سطح از تمدن که می‌خواهند باشند، فرقی نمی‌کند. در مورد اشخاص معمولی که جای خود را دارد.

-می‌دانید من شما را چگونه آدمی می‌شناسم؟ یکی از آن‌هایی می‌دانم که اگر به خدا یا چیزی ایمان بیاورید حتی اگر جگرتان را درآورند، باز ‌خواهید ایستاد و با تبسّم به زجر‌دهندگان خود نگاه خواهید کرد. خب، پس آن ایمان را بیابید تا زندگی کنید.

-مهم‌تر از همه، به خودتان دروغ نگویید. فردی که به خود دروغ می‌گوید و دروغ خودش را می‌شنود به حدی می‌رسد که نمی‌تواند حقیقت را در درون خود یا اطرافش تشخیص دهد.

بنابراین کل توجه و احترام را نسبت به خود و دیگران از دست می‌دهد و بدون احترام، او از عشق متوقف می‌شود.

-محکوم به مرگی یک ساعت پیش از مرگ می گوید یا می‌اندیشد که اگر مجبور می شد بر فراز بلندی یا صخره ای زندگی کند که آنقدر باریک باشد که فقط دو پایش در آن جا بگیرد و در اطرافش پرتگاه ها. اقیانوس و سیاهی ابدی.

تنهایی ابدی و توفان ابدی باشد و به این وضع ناگزیر باشد در آن یک ضرع فضا تمام عمر هزار سال. برای ابد بایستد؛ باز هم ترجیح می داد زنده بماند تا اینکه فورا بمیرد.

-ما همیشه ابدیت را به مثابه‌ی ایده‌ای تصور می‌کردیم که قابل درک نیست، پدیده‌ای بی‌اندازه. اما چرا باید این‌گونه باشد؟ اگر به‌جای تمام این‌ها، ناگهان به اتاق کوچکی برسی، چیزی شبیه‌ گرمابه‌های روستایی، جایی کثیف و پُر از عنکبوت، و ابدیت تنها همین باشد. میدانی، بعضی وقت‌ها نمی‌توانم جلوی این احساس را بگیرم که ابدیت همین است و بس.

-اگر تمام عمر مجبور باشد در مربعی به اندازه یک متر بایستد، تا هزار سال، برای ابد، باز هم این زندگی بهتر از مردن بود! فقط زیستن، زیستن و زیستن. زندگی به هر نحو ممکن. چقدر حقیقت دارد! خدای بزرگ، چقدر حقیقی! هم انسان موجود پستی‌ست، و هم کسی که او را پست می‌خواند!

-بحث مجاز بودن یا ممنوعیت نیست. اگر برای قربانی خود متأسف باشد، از آن رنج خواهد برد. درد و رنج همیشه برای یک هوش بزرگ و یک قلب عمیق اجتناب‌ناپذیر است. فکر می‌کنم مردان بزرگ باید اندوه بزرگی بر روی زمین داشته باشند.

او اگر وجدانی داشته باشد به‌خاطر اشتباهش عذاب می‌کشد. این مجازات (مکافات) او خواهد بود-مانند یک زندان.

-در یک وضعیت بیمارگونه، رویاها اغلب با کیفیت فوق‌العاده‌ی گرافیکی، وضوح و شباهت بسیار به زندگی واقعی متمایز می‌شوند.

نتیجه‌ی نهایی گاهی تصویری هیولاگونه است، اما مکان‌ها و تمام روند رویا گاهی آن‌قدر محمل است، و گاهی با جزئیاتی آن‌قدر ظریف و غیرمنتظره است و به شکلی هنرمندانه با کلیت تصویر مطابقت دارد، که حتی خود شخص رویابین نمی‌تواند آن‌ها را در واقعیت خلق کند؛ حتی اگر هنرمندی در سطح پوشکین یا تورگنیف باشد.

این رویاها، رویاهای بیمارگونه، همیشه در خاطر فرد قدمت زیادی خواهند داشت و بر ارگانیسم آزرده اما هیجان‌زده‌ی او، اثر قدرتمندی می‌گذارند. راسکلنیکف رویای وحشتناکی دیده بود.

-رنج نیز چیز خوبی‌ست. رنج! بیش از اندازه عاقل نباش. خود را مستقیماً به درون زندگی پرتاب کن، بدون درنگ؛ نترس – سیل تو را تا کناره‌ی رود حمل خواهد کرد و دوباره تو را سر پا نگه خواهد داشت… تو باید خواسته‌های عدالت را برآورده کنی.

-طبیعت انسانی به حساب نمی‌آید، آن را شامل نمی‌شود، قرار نیست که وجود داشته باشد!

آن‌ها معتقدند یک نظام اجتماعی که از مغزی ریاضی‌محور بیرون آمده، قرار است تمام بشر را یک‌جا سازماندهی کند و عدالت و بی‌گناهی را به سرعت به ارمغان بیاورد، سریع‌تر از هر فرآیند زنده‌ی دیگر! روح زنده، زندگی را طلب می‌کند؛ روح از قوانین مکانیکی پیروی نخواهد کرد.

-اما زنده ماندن و زیستن. عجب حقیقتی خداوندا! چه حقیقتی! چه پست است انسان اما کسی که او را به این سبب پست می خواند خودش پست است.

-من فقط گفتم که در نوع خود آدم خوبی است! اگر بخواهیم درست از هر جهت نگاه کنیم. خیلی آدم خوب باقی نمی ماند؟ یقین دارم که در آن صورت ارزش من با تمام دل و اندرونم فقط به اندازه ی یک پیاز پخته یا یک پول سیاه خواهد بود.

بیشتر بخوانید
خلاصه کتاب جنایات و مکافات

چرا کتاب جنایات و مکافات را بخوانیم؟

بهترین جملات کتاب جنایات و مکافات - یزد بوک

“جنایات و مکافات” از داستایوفسکی، به عنوان یک اثر ادبی، خواننده را به دنیای پر از شخصیت‌ها و مسائل انسانی می‌برد، جایی که هر شخصیت، تصویری عمیق از زندگی روانی افراد را به تصویر می‌کشد. این رمان به معرفی شخصیت‌هایی پیچیده و پرتناقض می‌پردازد که بازتاب عمیقی از روان‌شناسی انسان ارائه می‌دهند.

داستایوفسکی، در طول داستان، به نقدهایی درباره جوامع، نظام قضایی، و مسائل اخلاقی می‌پردازد و تأثیرات جنایت بر قاتل را بررسی می‌کند. این اثر ادبی به تأمل در معنای زندگی، اختیار انسان، و ارتباطات اجتماعی دعوت می‌کند و با شیوه‌ای فراتر از حدود ادبی به بررسی عمیق مسائل جامعه و انسانی می‌پردازد.

خواندن “جنایات و مکافات” به خواننده فرصتی می‌دهد تا با چالش‌های فلسفی و اخلاقی که افراد در مواجهه با مسائل جوامع دوران خود داشته‌اند، آشنا شود. این تجربه ممکن است باعث تحول در تفکر و تأمل درباره موضوعاتی همچون اراده، عدالت، و معنای زندگی شود.

از طریق شخصیت‌های مهم و موثر مانند “راسکولنیکُف”، داستایوفسکی به خواننده درس‌هایی ارزشمند در زمینه‌های انسانیت و اجتماعی می‌آموزد، که این تجربه به افزایش نگرش ادبی و فرهنگی او کمک می‌کند.

خرید کتاب جنایات و مکافات

سخن پایانی:

با معرفی “جنایات و مکافات” به عنوان اثری که در تمام اعماق روان و اخلاق انسان نفوذ می‌کند، جملات برگزیده این کتاب نه تنها نقل از دقت نویسنده در بررسی ابعاد مختلف انسانی، بلکه شاهکارهای ادبی و فلسفی را در خود جای داده‌اند.

از تفکرات پرنشاط درباره عدالت، اخلاق، و معنای وجود گرفته تا نگاه عمیق به زندگی و تعاملات انسانی، این جملات نقطه تمرکز ذهنی خواننده را به سوی مسائل بزرگتر و عمیق‌تر جلب می‌کنند. در نهایت، “جنایات و مکافات” با این جملات الهام‌بخش، چالشی را به خواننده ارائه می‌دهد: تفکر کنید، عمیقاً احساس کنید، و به دنبال معنا در پیچیدگی‌های زندگی بروید.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.